زبانحال عبدالله بن الحسن با سیدالشهدا علیهالسلام
در دلم از غُربتت، درد جهان پنهان شده حنجره آتش گرفته سیـنهام سوزان شده هیچ كس دیگر نمانده تا تو را یاری كند كشتی صبرم اسیر موج این توفان شده آمدم از خـیمه گه تا گـودی این قـتـلگاه تا كه دیدم خـیـمۀ امـیـد من ویـران شده ای عمو جان این برادرزاده را از خود مران كودكی در راه قرآن با تو همپیمان شده اسم من را هم كنار جاننثاران ثبت كن ای كه كار مكتب تو عاشقی عنوان شده ای امام من، شـهـیدان تو سامان یافـتـند لطف كن عبدالله تو بی سر وسامان شده تاكه جان دارم ز جانت پاسداری میكنم گرچه دستم در رهت از پوست آویزان شده چون علی اصغرت آغوش برمن باز كن لحظهای دیگر ببین عبداله ت قربان شده گـوئـیا بـیـنـم به اسـتـقـبال من آیـد پـدر شام درد و رنج وهجرانم دگر پایان شده ای «وفایی» چشم زهرا و امام مجـتبی باز هم از مرثیه خـوانی تو گریان شده |